تجسـم کـــن کنـارت بـاشـد
شــب ...
قبـــل از خــواب ...
نگـ ـاهش کنـی تـا مطمئـن شـوی که هسـت
کـه می مـاند ...
صبـح کـه از خـواب بیـدار می شـوی
هنـوزم هسـت ...
کـه خـواب نیــست
کـه حقیقت دارد بودنـش
فکـرش را بکن
نگـرانیت را بفهمـد
نگـاهت کنــد ...
ببـوســدَت ... نــزدیکتـر شـود
طوری کـه نفسش صـورتت را گـرم کنـد
بگـویـد :
بخواب عزيزم...کنـارت هستـم...
و ایـن یعنـی زنـدگی ...