عید قربان که پس از وقوف در عرفات و مشعر و منا فرا مى رسد
عید رهایى از تعلقات است. رهایى از هر آنچه غیرخدایى است
در این روز، اسماعیل وجود را، یعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنیوى پیدا کردیم
قربانى کنیم تا سبکبال شویم.
عید قربان که پس از وقوف در عرفات و مشعر و منا فرا مى رسد
عید رهایى از تعلقات است. رهایى از هر آنچه غیرخدایى است
در این روز، اسماعیل وجود را، یعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنیوى پیدا کردیم
قربانى کنیم تا سبکبال شویم.
به صحرا بنگرم صــحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
بهر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان روی زیبای ته وینم
راهی به خدا دارد خلوتـگه تنـهایی
آنجا که روی از خود آنجا که به خود آیی
هر جا که سری بردم در پــرده تو را دیدم
تو پرده نشینی و من هـرزه ی هر جایی
بیدار تو تا بـــــودم رویای تو می دیدم
بیدار کن از خوابم ای شاهد رویایی
از چشم تو می خیزد هنگامه ی سر مستی
وز زلف تو می زایـد انگیزه ی شیدایی
هر نقش نگارینــت چــون منظره ی خورشید
مجموعه ی لطف است و منظومه ی زیبایی
چشمی که تماشاگر در حسن تو باشد نیست
در عشق نمی گنجد این حسن تماشـایی
چطور بگم دوستت دارم تا قلبم آروم بگیره
به کی بگم تورو دارم تا از حسودی بمیره
آکادمی Trenance در اقدامی جالب اقدام به انتشار بازی فلشی برای یادگیری CPR نموده است. هر سال میلیون ها نفر از مردم از ناراحتی های قلبی رنج می برند و با استفاده از احیای قلبی ریوی می توان شانس زنده بودن آنها را به ۲ برابر افزایش داد. ولی متاسفانه مشکل اصلی نبود اطلاعات کافی و دانش لازم است . برای به دست آوردن این اطلاعات حیات بخش باید دوره های مرتبط را گذراند و برای شرایط بحرانی تمرین کرد چرا که ممکن است یک نفر به کمک ما نیاز داشته باشد. از این بازی در جهت بهبود توانایی های خود می توانید استفاده نمائید.
امروز دوستان خوبم یه سایت در زمینه تی شرت محرم دیدم خوشم اومد عکس های تی شرت محرم را از این سایت گذاشتم
تی شرت ماه محرم
خرید آنلاین تی شرت محرم
تی شرت های محرم
و شایسته این نیست
که باران ببارد
و در پیشوازش دل من نباشد
و شایسته این نیست
که در کرت های محبّت
دلم را به دامن نریزم
دلم را نپاشم
چرا خواب باشم
ببخشای بر من اگر بر فراز صنوبر
تقلای روشنگر ریشه ها را ندیدم
ببخشای بر من اگر زخم بال کبوتر
به کتفم نـرویید
کجا بـودم ای عشق؟
چرا چتر بر سر گرفتم؟
چرا ریشه های عطشناک احساس خود را
به باران نگفتم؟
چرا آسمان را ننوشیدم و تشنه ماندم؟
ببخشای ای عشق ...
امروز دوستان خوبم یه سایت در زمینه تی شرت محرم دیدم خوشم اومد عکس های تی شرت محرم را از این سایت گذاشتم
تی شرت ماه محرم
خرید آنلاین تی شرت محرم
تی شرت های محرم
آرامش هنر نیندیشیدن به انبوه مسائلی است
که ارزش فکر کردن ندارند.
لحظه هایتان آرام
«اسبها در پیشانیات میدوند» نام نخستین مجموعه شعر مریم منصوری است که به تازگی منتشر شده است.
این شاعر با بیان اینکه در حال حاضر رخداد شاعرانه برای او از طریق زبان ساده بیشتر منتقل میشود، میگوید، برخی شاعران چنان پیچیده مینویسند که زبانشان از بیان اتفاقهای ساده قاصر است.
منصوری درباره مجموعه شعرش به خبرنگار ادبیات و نشر خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا، گفت: این مجموعه ابتدا دیماه 90 از طرف نشر چشمه برای انتشار پذیرفته شد. در آن زمان شامل سرودههای سالهای 87 تا 90 من بود، اما بعد از آن نشر چشمه دچار مشکل شد و مجموعه شعر من تا زمستان سال پیش بلاتکلیف بود، تا اینکه قرار شد نشر باران میشان آن را منتشر کند و با توجه به اینکه من در سالهای گذشته شعرهای تازهای هم داشتم، ترجیح دادم این شعرهای تازه را به مجموعه اضافه و تعدادی از شعرهای قبلی را از آن کم کنم. در نتیجه کتاب حاضر شامل سرودههای سالهای 87 تا 91 من منتشر شد.
او افزود: زبان این شعرها اغلب زبانی ساده است؛ به این دلیل که من اتفاق شاعرانه را در حوزه دیگری جستوجو میکنم. اتفاق شاعرانه میتواند در حوزه زبان هم رخ دهد، اما برای من در این مجموعه شعر در حوزه دیگری اتفاق میافتد. هرچند امکان دارد در مجموعههای بعدی مریم منصوری به نحو دیگری به شعر برسد، اما در حال حاضر برای من رخداد شاعرانه مهم است و این رخداد از طریق زبان ساده بیشتر منتقل میشود.
منصوری ادامه داد: گاهی دوستان چنان پیچیده مینویسند که زبانشان از بیان اتفاقهای ساده سال 92 قاصر است. زبان شعرهای من میتواند از یک بدرقه دوستانه در فرودگاه، یک اتفاق عاشقانه، اتاق آی سی یو و... حکایت کند. به نظر من قابلیتهای این زبان بسیار بیشتر است، هرچند زبان قابلیتی دارد که میتواند از طریق بافتِ خود، احساسات و اعصاب کلمه را منتقل کند.
او همچنین درباره بخشهای مختلف مجموعه شعرش، اظهار کرد: این کتاب به سه قسمت تقسیم میشود. شعرهای این مجموعه معمولا نام ندارند، اما قسمت سوم کتاب با عنوان «و دیگران...»، شامل شعرهایی است که نام دارند و اسمشان جزوی از ساختار کلی شعر محسوب میشود؛ به همین دلیل من تصمیم گرفتم آنها را از سایر شعرها جدا کنم.
این شاعر افزود: قسمت اول این کتاب نیز با عنوان «اسبها در پیشانیات میدوند سیاه» شامل شعرهای عاشقانه است. اغلب این شعرها یک مخاطب فرضی دارند که شعر در گفتوگو با او نوشته شده است. قسمت سوم نیز با عنوان «زنی در اندام این درخت مرده است» شامل شعرهایی است که بیشتر اشارات اجتماعی دارند و سهم بیشتری از تاریکی دارند. فضای این شعرها اندوه بیشتری را با خود حمل میکند.
منصوری سپس درباره تقسیمبندی زبان شعر به زبان زنانه و زبان مردانه، گفت: مردهایی که شعر مینویسند، ظرافتهای اندوه و شادی را درک میکنند؛ به همین دلیل ما نمیتوانیم در حوزه شعر چندان تقسیمبندی زنانه، مردانه داشته باشیم؛ چون مردی که شعر مینویسد، احتمالا اسلوبهای کهن فرهنگی را درباره مردان نمیپسندد.
او ادامه داد: شعر بیماریای است که وقتی کسی دچار آن میشود، عصیانگرتر میشود. البته منظور من از عصیانگری، عصیان انقلابی و اجتماعی نیست، این عصیان میتواند در زندگی شخصیِ شاعر باشد که بر زبان شعری او هم اثر میگذارد؛ به همین دلیل زبان شعری شاعرانی مثل سیدعلی صالحی، احمدرضا احمدی یا شمس لنگرودی در عاشقانههایش، نمیتواند به زبان زنانه و مردانه تفکیک شود. هرچند شاعری را هم مانند احمد شاملو داریم که زبانش صلابت مردانه خاص خود را دارد و شعرهای عاشقانه زیبایی سروده است، اما چون اصولا شعر بیشتر با اندوه، عواطف و احساسات سر و کار دارد، من در حوزه شعر چندان تقسیمبندی زبان مردانه و زنانه را نمیپسندم.
او درباره مجموعه شعر «اسبها در پیشانیات میدوند»، افزود: شعرهای این مجموعه ارتباط بیواسطهای با زندگی فردی من دارند، اما دغدغه من لزوما اندوههایی نبوده که بار تفکیکشده جنسیتی دارند. شاید در شعرهایم چشمانداز زنانه داشتهام، اما این شعرها صرفا به مشکلات من به عنوان یک زن نمیپردازند، بلکه به مشکلات من به عنوان یک انسان مربوط هستند که به موقعیتی بزرگتر از چهاردیواری خانه و یا روابط شخصی مربوط است.
منصوری در پایان با اشاره به وضعیت نامطلوب انتشار شعر، گفت: من از همه ناشرانی که در وضعیت کنونی اقتصادی با همه بحرانهایی که وجود دارد، برای شعر هزینه و از آن حمایت میکنند، تشکر میکنم. این ناشران با انتشار آثار شاعران بخصوص شاعران جوان، یک فضای فرهنگی ایجاد میکنند که در فضای کنونی جای تقدیر دارد. در حال حاضر باب شده که کسی شعر را نمیخرد و شاعر باید با پول خودش شعر را چاپ کند. کار ناشرانی که در این فضا از شاعران حمایت میکنند، جای تقدیر دارد و باعث میشود این شاعران به فعالیت ادبی و فرهنگی خود ادامه دهند. امیدوارم این حمایتها از سوی مسؤولان نیز دیده شوند؛ چراکه مسؤولان فرهنگی شاید از سینما و هنرهای دیگر حمایت کنند، اما از شعر مستقل حمایت نمیکنند.
«اسبها در پیشانیات میدوند» با 81 صفحه، شمارگان 1000 نسخه و قیمت 5000 تومان از سوی انتشارات باران میشان منتشر شده است.
مریم منصوری پیشتر مجموعه داستان «دو کام حبس» را منتشر کرده است.
ساغر ز خون ِ ماست ، به اندازه نوش کن
این ، جام ِ باده نیست که لبریز می کنی .....
گاهی چیزی تویت را آرام آرام خالی میکند . . . .
خالی . .
سوال اول ترم دانشجویان از استاد:
دخترا: استاد منابع امتحان چیه؟!!
پسرا: استاد چند بگیریم ۱۰ رد میکنی؟!!
بوسه هایت طعم شراب
بوسهایت داغه داغ
بوسهایت از ته دل
بوسهایت با تمام وجود
بوسهایتت مست مست
بوسهایت در اوج فضا
بوسهایت از جنس عشق
یاسی دلم برای بوسهات تنگ شده
بهی
___________________________________________________________
با نگاهی به:
کتاب احمد – بنی لوحی سید علی – ص ۱۳۷
ویژه نامه جمهوری اسلامی، دی ماه ۱۳۸۵ ، ص ۵
از امروز باشگاهای بدنسازی شلوغ شده ...
پسرا دارن خودشونو آماده میکنن برا مسابقات زیبایی اندام محرم!!!
مقام معظم رهبری:
توصیه میکنم به سؤالات آمارگیران پاسخهای صحیح و دقیق بدهند تا دولت با اتکاء به آن بتواند
برنامهریزی بهتری انجام دهد و اولویتها را در حل مسائل مختلف کشور رعایت کند.
پایهی برنامهریزیهایکشور،آمار است که با سرشماری بهدستمیآید. هر چه سرشماری دقیقتر
و صحیحتر باشد،برنامه ها صحیح تر و درستتر خواهد بود.
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که "دلم"
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت
مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
باربدنیوز جهرم: نظر ارسالی یکی از بازدیدکنندگان و تصویری از محل مذکور در این بخش می آید.
یکشنبه 28 مهر1392 ساعت: 10:0 توسط:نون
خیابان جدید تاسیس حد فاصل میدان رحمت تا مطهری جزو معدود خیابان های جهرم با اسفالت یک پارچه بود، دیروز از این خیابان رد شدم جیگرم آتیش گرفت، ببین چه بلایی سر این خیابون آوردن، حداقل نصف خیابون شده خاک، لطفا چند تا عکس بزارید.
تا کی می خایم اول کار کنیم بعد فک کنیم
متاسفم
همین.
سال دهم هجری... حجهٔ الوداع... سرزمین «رابغ»... وقت ظهر... هوا، بشدت گرم... اقامه نماز ظهر...
«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس»
ندایی به گوش رسید... همه سکوت کردند...
«مردم نزدیک است من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم من مسؤولم و شما هم مسؤولید»
وصیت آغاز می شود...
«من دو چیز نفیس در میان شما به امانت گذاردم،
یکی کتاب خدا و دیگری عترت و اهل بیت من،
این دو هرگز از هم جدا نشوند.
مردم بر قرآن و عترت من پیشی نگیرید و در عمل به آنها کوتاهی نورزید که هلاک میشوید»
طرح یک سئوال...
«سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنان کیست؟ همگی گفتند: خدا و پیامبر او داناترند»
دست هایشان در دست هم... دست ها به آسمان نزدیک شد... و حرف آخر...
«ای مردم هرکس من مولای اویم، علی مولای اوست،
خداوندا کسانی را که علی را دوست دارند، دوست بدار
و کسانی که او را دشمن دارند، دشمن دار و...»
سپس ندا آمد...
«الیوم اکملت لکم دینکم...»
آری غدیر، روز حماسه جاوید، روز ولایت، روز امامت، روز وصایت، روز اخوت،
روز رشادت و شجاعت و شهامت و حفاظت و رضایت و صراحت
روز نعمت، روز شکرگزاری، روز پیام رسانی، روز تبریک و تهنیت،
روز سرور و شادی و هدیه فرستادن، روز عهد و پیمان و تجدید میثاق،
روز تکمیل دین و بیان حق، روز راندن شیطان، روز معرفی راه و رهبر، روز آزمون،
روز یاس دشمن و امیدواری دوست و روز اسلام و قرآن و عترت،
روزی که پیروان واقعی مکتب حیاتبخش اسلام آن را گرامی میدارند و به همدیگر تبریک میگویند...
در پست بعدی چند عکس زیبا ببینید در باب غدیر خم...........
دفتر عشـــق كه بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیكه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو كارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیكنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاكیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریكـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خـــــــــــــــــلاص رو
ازاون كه عاشقـــت بود
بشنواین التماسرو
...............
.........
....
.
برخی از موارد در لیست جهزیه:
پت مت
عروسک
عروسک پسر و دختر روی قلب
و ....
برخی از موارد لیست وسایل چمدان عروس از طرف خانواده:
ادامه مطلب
از مدرسه مزاحمتون میشم.
تفلد viva la viva در اکس فکتوره!!!
یادش بخیر!!!
مبارکه حسابی!!
من الان اینم وسط مدرسه:
هری جوووووووووووووووووووونم هم تتو ی جدید کرده. ببینید:(قرررررررررررررربونش من هستم)
اینو عاشقشم:
زنگ خورد!! من همه جا ب یادتونم نظر بذارید دیگههههههههه!!!
خدافس دوس تا
گر چه الوده دنیای غریبم اما سینه ای پاک به پهنای صداقت دارم دل من عاطفه را میفهمد خوشبحالم با کسی سبز تر ازعشق رفاقت دارم
امام محمّد باقر(عليه السلام)
پرتوى از سيره و سيماى امام محمّد باقر(عليه السلام)
حضرت امام محمّد باقر(عليه السلام) اوّل ماه رجب، يا سوم صفر سال 57 هجرى قمرى در مدينه متولّد گرديد.
پدر بزرگوارش، حضرت على بن الحسين ، زين العابدين(عليه السلام)، و مادر مكرّمه اش ، فاطمه معروف به «امّ عبدالله» دختر امام حسن مجتبى مىباشد.
از اين رو، آن حضرت از ناحيه پدر و مادر به بنىهاشم منسوب است.
مادر او حضرت فاطمه دختر امام حسن مجتبي (ع) است كه مكني به ام عبد الله يا ام الحسن بود و با اين ترتيب آن حضرت هم از جانب مادر و هم از جانب پدر فاطمي و علوي بوده است، لقب ايشان به دليل دانش بيكران باقر يا باقر العلوم بوده است … صدوق و طوسي در امالي خود روايت كرده اند كه رسول الله (ص) آن حضرت را باقر ناميد و به جابر بن عبد الله انصاري فرمود: « اي جابر زمان يكي از اولاد مرا كه از فرزندان حسين است درك خواهي كرد، او هم نام من است و علم را با مهارت بسط ميدهد و ميشكافد، وقتي او را ديدي سلام مرا به او برسان».
شهادت امام باقر(عليه السلام) در روز دوشنبه 7 ذيحجّه سال 114 هجرى قمرى در 57 سالگى، به دستور هشام بن عبدالملك خليفه اموى، به وسيله خوراندن سمّ، اتّفاق افتاد و مزار شريفش در مدينه در قبرستان بقيع مىباشد.
آن حضرت يكى از اطفال اسير فاجعه كربلا مىباشد كه در آن وقت سه سال و شش ماه و ده روز از سنّ مباركش گذشته بود.
حضرت باقر(عليه السلام) به علم و دانش و فضيلت و تقوا معروف بود و پيوسته مرجع حلّ مشكلات علمى مسلمانان به شمار مىرفت.
وجود امام محمّد باقر(عليه السلام) مقدّمه اى بود براى اقدام به وظايف دگرگون سازى امّت.
زيرا مردم، او را نشانه هاى فرزند كسانى مىشناختند كه جان خود را فدا كردند تا موج انحراف ـ كه نزديك بود نشانه هاى اسلام را از ميان ببرد ـ متوقّف گردد.
دمت گررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم روحانی
احتمالا اوایل آبان برام قم
بارها شعر مرا هم سوخته
شعر چون چشمه اگر جوشیده
صورت خورشید را بوسیده
شعر با من ، من با شعر رفیق
من چون انگشتر و او همچو عقیق
شعر درد من و دنیای من است
شعر سرمایه ی فردای من است
شعر گفتم که بگویم از شعر
شاهد من اشکهای پر مهر
شاهد من گونهای خیس
شاهدمن بوسه های ابلیس
من همی گفتم و تو نشنیدی
داد و فریاد مرا کی دیدی
داد و فریاد از این زالو ها
داد از همهمه هالو ها
نازنین گفتن شعر آسان است
نازنین دیدن تو آسان نیست
سهم ما بوسه ای از ماه شده
بوسه ای از گلوی چاه شده
بوسه را بر رخ مهتاب زدن
بهتر از بوسه ی در خواب زدن
جان من گفتم و گفتند زیاد
نام تو زینت لبها افتاد
نام تو روزنه ای از آفتاب
دستهایت وامدار مهتاب
جملهآخر من هدیه به تو
دوستت دارم هر روز از نو
فراز/م.ح
بلکه دوستی رو از ماهی یاد گرفتم که وقتی از آب جدا میشه میمیره
فرستنده:رسا
واقعا چرا باید سال به سال خیلی از عرف ها شکسته شود؟!خیلی از کارهایی که قبلا انجام می شد و چقدر هم نیکو و پسندیده بود الان انجام نمی شود !
یادم می آید سال های قبل وقتی بچه بودم بعد هم نوجوانی.. یا حتی همین چند وقت قبل که رفته بودم خانه بابام! همسایه ای اگر می خواست بیاید روی پشت بام ! اول چند بار " یا الله " بلند می گفت و بعد می رفت بالای پشت بام! تا همسایه ها حواس شان باشد بدون حجاب به حیاط پا نگذارند...
اما حالا چی؟!!
این روزها که کولر روشن نمی کنیم به جایش پنجره ها باز است.. امروز از صبح توی کوچه صدای لوله هایی که به هم می خورد و حرف زدن مردان می آمد!
بعد از اذان یک آن سر مردی را از نمای نزدیک دیدم! انگار تازه آمده بود بالا چون داربست ها تازه به طبقه سوم رسیده بودند! خدا رو شکر چادر سرم بود که نماز بخوانم!( آخرش هم آنقدر دستم بند شد که هنوزم نخوندم!) همین طور که در حال بستن پنجره ها بودم گفتم: "حداقل یه یا الله می گفتی :| "
هیچی دیگه ! تو خونه خودمن هم امنیت نداریم!
تعداد صفحات : 3